بدی های من
پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۷ ب.ظ
"بدی هایِ من"
گر همه بیند به چشم بد، سراپای مرا
کس نداند خوب تر از من، بدی های مرا
گر همه بیند به چشم بد، سراپای مرا
کس نداند خوب تر از من، بدی های مرا
کس نداند خوب تر از من، بدی های مرا
قدح خندم به بخت خود که در بزم وجود
باده از خون دل زار است، مینای مرا
با تهیدستی کنارم پُر گُهر باشد ز اشک
هست منّت ها به جان چشم گهرزای مرا
بعد عُمری وعده ی قتلم، به فردا داد دوست
کاش فردایی نباشد، باز فردای مرا
بس که مشتاق می ام از می کشان دارم امید
هر که جامی پُر کند، خالی کند جای مرا
ای دل از شام فراقت، شکوه ی بی جا ز چیست؟
با سحر کی آشنایی بود، شب های مرا
بر سر کویی که قدرِ جان و خاک ره یکی است
گر مرا دیدی دگر، بشکن«رهی» پای مرا
با تهیدستی کنارم پُر گُهر باشد ز اشک
هست منّت ها به جان چشم گهرزای مرا
بعد عُمری وعده ی قتلم، به فردا داد دوست
کاش فردایی نباشد، باز فردای مرا
بس که مشتاق می ام از می کشان دارم امید
هر که جامی پُر کند، خالی کند جای مرا
ای دل از شام فراقت، شکوه ی بی جا ز چیست؟
با سحر کی آشنایی بود، شب های مرا
بر سر کویی که قدرِ جان و خاک ره یکی است
گر مرا دیدی دگر، بشکن«رهی» پای مرا
رهی معیری
سلام
بر سر کویی که قدرِ جان و خاک ره یکی است
گر مرا دیدی دگر، بشکن«رهی» پای مرا